- خراب دل
- سیه روزگار، آدم پریشان حال
معنی خراب دل - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آسیب دیدن، گزند دیدن
مایه تسلی خاطر، مایه امید، معشوق، معشوقه
پاتیل شدن (پاتیل در پارسی برابر است با سیاه مست)، ویستن مست و لایعقل گشتن
پر دل بی باک، پر خور شکمباره
فراخ آستین، برای مثال به جود تو که از او حرص تنگ حوصله شد / فراخ دل به مروت گشاده کف به عطا (مجیرالدین بیلقانی - ۱۸)
مشعوف، خوشدل